بگو با من اگر در گوشه ی قلبت
هنوزم جای من خالیست
که از چشمان پر خونم هنوزم اشکها جاریست
بگو حتی اگر زلفت پریشان است
و این دستان سردم را طلب دارد
صدایم کن که از دستم هنوزم عشق می بارد
صدایم کن اگر حتی دو دستم از تو دور است
و دو چشم من به راهت خیس
اگر یه لحظه نامم بر لبت جاریست
که من صد سال تنهایم
اگر حتی فقط یک روز دور از تو
نمی بندم به دیگر دلبری من دل
گناه است این جفا بر تو
صدایم کن صدایت سالها
چون خون درون جان من جاریست
صدایم کن که چشمم بی تو هر شب
تا سحر درگیر بیداریست
نه می بینم نه می خندم نه حتی بی تو می میرم
زحسرت در خیال خود تو را آغوش می گیرم

3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/02/13 - 13:32

باز نشر توسط